۱۳۹۲ آذر ۲۰, چهارشنبه

جوابیه مکارم شیرازی "ادله شرعی حرام کردن فیس بوک"

جواب مکارم شیرازی برای سوال زیبا کلام 
(مانند کتب ضلال که فقها مطالعه آن را براى عموم تحریم مى‌کنند ولى براى محققان مذهبى آزاد شمرده مى‌شود.)
در مورد این نظر شرعی آقای مکارم شیرازی بنا به این ادله قرآنی میخواهم علت بی اعتبار بودن فتوای مکارم شیرازی و گمراه بودن ایشان را اثبات کنم.
سوره قصص آیه 56
(در حقیقت ، تو هر که را دوست داری نمی توانی راهنمایی کنی ، لیکن خداست که هر که را بخواهد راهنمایی می کند ، و او به راه یافتگان داناتر است.)
در این آیه خطاب به پیامبر تذکر داده شده که پیامبر هیچ اختیاری برای هدایت مردم ندارد با پذیرش آیه فوق چگونه آقای مکارم شیرازی ادعا میکنند که هدایت و گمراهی انسانها به عهده فقها است و آنها میتوانند با استفاده از این اختیار مردم را از گمراهی نجات دهند و به راه راست هدایت کنند؟
همچنین در آیه 93 سوره نحل و آیه 8 سوره فاطر ذکر شده که "خداوند هرکس را بخواهد گمراه میکند و هر کس را بخواهد هدایت میکند."
یعنی اینکه حتی هدایت شدن فقها در اختیار خودشان نیست بلکه خداوند است که از هدایت شدگی و یا گمراهی آنها مطلع است. چون هدایت انسانها به دست خداوند است. اما اگر این فقها و از جمله آقای مکارم شیرازی گمراه باشند چه عاقبتی مردم عادی مرید و مقلد آنها خواهند داشت.
آیه 21 سوره ابراهیم
"و همگی در برابر خدا ظاهر می شوند. پس ناتوانان به گردنکشان می گویند: «ما پیروان شما بودیم. آیا چیزی از عذاب خدا را از ما دور می کنید؟» می گویند: «اگر خدا ما را هدایت کرده بود ، قطعاً شما را هدایت می کردیم. چه بی تابی کنیم ، چه صبر نماییم برای ما یکسان است. ما را راه گریزی نیست."
ما در نمازها و سوره حمد با دعا از خداوند میخواهیم که ما را به راه راست هدایت کند. اگر خود آقای مکارم شیرازی نیز نماز میخوانند یعنی اینکه ایشان نیز به هدایت خداوند محتاج هستند اگر خودشان هدایت نشده اند و محتاج هدایت هستند چگونه میخواهند دیگران را هدایت کنند؟ و اگر نماز میخوانند و فکر میکنند که هدایت شده هستند و دیگران را میتوانند هدایت کنند پس به خداوند دروغ میگویند که خواستار هدایت خدا هستند منظور من نماز خواندن ایشان و "اهدنا الصراط المستقیم" است. و اگر به هدایت خود واقف نیستند ولی اصرار دارند وظیفه ای هدایت انسانها به عهده ایشان و فقها است که به عهده پیامبر گذاشته نشده و در آیات متعدد خداوند هدایت و گمراهی انسانها را کاملا در اختیار خود خداوند ذکر کرده است. پس ایشان خود را برای عملی که مخصوص خداوند است شریک میکنند و عملا مشرک هستند.
طبق آیه 21 سوره ابراهیم گردنکشی میکنند در مقابل خداوند و خود هدایت شده نیستند و نمیتوانند دیگران را نیز هدایت کنند.
همچنین نادیده میگیرند حدود و اختیارات انسانها و حقی که خداوند به آنها داده است را که آزادانه در بیان دیدگاهها و افکارشان و مشارکت در گفتگوها حضور یابند و از ابزارهای نوینی که این اختیارات را عملی میکند مانند فیس بوک بهره برداری کنند.

۱۳۹۲ خرداد ۲۹, چهارشنبه

روحانی رئیس جمهور بیچاره هاست

با توجه به وعده های انتخاباتی روحانی و عواملی که باعث شد ایشان رئیس جمهور شوند بایستی اذعان نمود که ایشان رئیس جمهور منتخب نیستند بلکه رئیس جمهور بیچارگی هستند. 

مردم از بیچارگی وقتی تمامی درهای ورود به دمکراسی را بروی خود بسته دیدند و همتی عمومی نیز برای وحدت و گذر به دمکراسی از سوی خودشان مشاهده نمیکنند.
 

اصلاح طلبان از بیچارگی وقتی تمامی درهای ورود به قدرت را بسته دیدند و سرکوب گفتمانهای رادیکال موسوی و کروبی را مشاهده کردند.
 

رهبر از بیچارگی وقتی جهالت آشکار اطرافیان خود را در مدیریت اقتصادی و سیاسی کشور مشاهده میکند. و خطر حمله نظامی و تحریمها امکان فروپاشی ناگهانی نظام را تسهیل میکند.
 

همه این بیچارگان به توافق رسیدند که برای تداوم حیات سیاسی و اجتماعی خود یک امید و تدبیر دروغین را رئیس جمهور کنند تا توافقات نانوشته آنها برای همکاری و مصالحه با جعل واژه “گذر آرام به دمکراسی” جهت سرگرم کردن مردم و چپاول ثروت و برباد دادن عزت ایران تداوم یابد.
 

روحانی رئیس جمهور بیچاره هاست و بیچاره تر از همه خود او خواهد بود که بایستی با ادعای تدبیر پاسخگوی این سه جریان بیچاره باشد.

۱۳۹۲ خرداد ۷, سه‌شنبه

مجتبی خامنه ای نمیخواهد سید احمد خمینی باشد

در مقاله قبلی "اصلاح طلبان و امام سیزدهم"  به عدم امکان بازگشت اصلاح طلبان به قدرت اشاره کرده بودم. با رد صلاحیت هاشمی واقعیتهای بیان شده در این مقاله مثل روز برای همه روشن شده است بیشتر خوش باوران امیدوار بودند از خاتمی و هاشمی برای بازگشت اصلاحات به قدرت استفاده کنند.

 در این مقاله سعی خواهم نمود بر اساس نشان دادن واقعیتهای مخفی مانده در سایه به هدف وجود هشت کاندیدا در انتخابات کنونی و دیگر حاشیه ها به نتیجه و هدف این انتخابات برسم.

بررسی انتخابات پیش رو بدون بررسی انتخابات پیشین سال 84 و 88 بی معنی و غیر ممکن است. در مورد اصلاح طلبان و اصولگراها در مقاله قبلی توضیح کافی ارائه نموده بودم. نکته مهمی که غیر قابل چشم پوشی است نقش مجتبی خامنه ای در انتخابات پیشین ریاست جمهوری میباشد. این نقش بخصوص در انتخابات سال 84 با نامه سرگشاده مهدی کروبی علنی شد. و نقش مجتبی را در مدیریت تقلبات انتخابات ریاست جمهوری افشاء کرد. هاشمی رفسنجانی نیز با حواله کردن متقلبین در آن سال به خدا به صورت سربسته به این نقش مجتبی اعتراف نمود. اما امروز برای بررسی این نقش و شیوه اعمال آن کافیست که ما به نامه بیست و ششم محمد نوری زاد به رهبری (*پشت پرده ی قدرت در ایران*)با دقت بیشتری نگاه کنیم. برای روشنتر شدن موضوع بخشهائی از این نامه را عینا در این قسمت بازنشر میکنم.
"قدرت نخست ایران اگر با شما نباشد، و با پاسداران شما نیز نباشد، پس با کیست؟ عده ای می گویند: با آقا زاده ی شما جناب مجتبی خامنه ای است. که یک روز از شهرام جزایری هشتصد میلیون تومان پول می گیرد و روزی دیگر، برآشفتنِ انتخابات سال هشتاد و هشت و تبعات بعدیِ آن را مهندسی می کند، و امروز نیز به یُمنِ آقازادگی اش، و به برکت دستی که به گردن حضرت حجة الاسلام والمسلمین آشیخ حسین طائب – رییس سازمان اطلاعات سپاه و مسئول سابق هماهنگی های بیت مکرم – انداخته، در پس پرده ی اقتدار شما، به رتق و فتق امور می پردازد و برای خود در فردای پس از شما خواب هایی می بیند.
همین آقا مجتبای شما حتی آنقدر نفوذ دارد که در دفتر همه ی وزرا و خود رییس جمهور که هیچ، در دفتر رییس مجمع تشخیص مصلحت که هیچ، در دفتر رییس قوه قضاییه و رییس مجلس که هیچ، حتی در دفتر آقای مصلحی وزیر اطلاعات نیز شنود کار می گذارد! خلاصه آقازاده ی شما با هر زنگی که به هر وزیر و وکیل و صاحب نفوذی می زند، رعشه بر تن آنان می اندازد و کارها و نقشه های خود را پیش می برد.
چرا نگویم: برخلاف آقا مسعود و آقا میثمِ شما که خوب و شایسته و دوست داشتنی اند و تلاش کرده اند دست های خود را به غبار قدرت نیالایند، یکی از بزرگترین ایرادهای آقا مجتبای شما این بود و هست که لباس آقازادگی اش را به کارهای نابهنجار اطلاعاتی و امنیتی و خاصه گرایی آلود. بله، شاید عده ای بگویند این آقازاده ی مبسوط الید، قدرتِ پس پرده ی ایران است. همو که دستش به دلارهای نفتی و همه جوره ی سرداران فربه واگشوده است. همو که تغییرات جوّی را نیز با دستگاه های مخوف مهره ی امنیتی اش آقای طائب رصد می کند، مدیر اجرایی اش سردار پاسدار قالیباف است و عامل سیاسی اش زاکانی."

 در این اسامی خدمه و حشمه آقا مجتبی آنچه که آشکارا دیده میشود حضور آقایان قالیباف و زاکانی در لیست نامزدهای انتخاباتی است. که قالیباف را مدیر اجرائی مینامد و زاکانی را عامل سیاسی. از سوی دیگر نبایستی فراموش کنیم که حداد عادل نیز پدر زن مجتبی خامنه ای میباشد. اگر جلسه محرمانه حداد عادل و زاکانی و مرتضوی را که در اخبار منعکس شد و قولهائی که به مرتضوی داده بودند نتوانستند عملی کنند و یا به توافق نرسیدند را به وجود یک ارتباط بین این قولها و شخص مجتبی خامنه ای فرض بگیریم. موضوع مداخله مستقیم خامنه ای پس از دستگیری مرتضوی و آزاد کردن ایشان یک روز بعد دستگیری که موجب حیرت بسیاری شده یود نیز کمی آشکارتر میشود.همچنین امیدواری احمدی نژاد و مشاعی برای تائید در آخرین دقیقه و اشاره آنها به سی دی قرمز و اصرار احمدی نژاد به حمایت از مرتضوی معنی دار میشود. دوباره برمیگردیم به نامه نوری زاد

"رها بودن آقا مجتبای شما باعث شده روضه خوانان و ابن الوقت های دیگر نیز به آقازادگان و عشیرگان خود جولان بدهند. مثل آقازاده ی نفرت انگیز واعظ طبسیِ آستان قدس که میزان دارایی اش از اندازه بدررفته، مثل آقازاده ی نفرت انگیز خزعلی که هم سر در سفره ی سرداران سپاه دارد و هم بضرب نام پدر چند شبکه ی تلویزیونی به راه انداخته، مثل آقازاده ی دری نجف آبادی، مثل آقازاده ی مقتدایی، مثل داماد و بستگان مهدوی کنی در بساطی که به اسم امام صادق علم کرده اند، مثل برادران عسگراولادی که در بستری از مناسبات نفرت انگیز، سالانه میلیارد میلیارد به حساب بانکی خود پول پمپاژ می کنند. و دیگرانی از این دست، که با نگاه به اطوار آقا مجتبای شما صاحب نفوذ و تریلیاردر شده اند. با این ادله که: وقتی “او” می کند چرا ما نکنیم؟"

چنانچه مشاهده میکنیم این مجتبی دارای رقبائی نیز میباشد که از جنس خودش هستند و برای افزایش قدرت و مقام و پول خود از امکانات سیاسی پدرانشان استفاده میکنند. و یا دشمنانی که چشم دیدنشان را ندارد و هر اقدامی برای گوشمالی آنها انجام میدهد ازقبیل آقای مهدی هاشمی که بنا بر اظهارات روح الله زم بگومگوهائی با مجتبی نیز داشته است

اگر مطالب فوق را با گمانه زنیهای انجام شده در مورد قصد و نیت مجتبی خامنه ای برای جانشینی پدر پیوند بزنیم. و بر اطلاعات فوق لیست کاندیداهای تائید شده و تائید نشده این دوره از انتخابات را بیافزاییم. همچنین عکس العملهای کاندیداها را بررسی کنیم به نتیجه بسیار جالبی خواهیم رسید. البته یک نکته بسیار مهم نیز کارنامه بسیار نا بسامان دولت احمدی نژاد است که خودسریهای اخیر وی به هیچ عنوان نمیتواند مورد قبول مجتبی باشد. هرچه باشد احمدی نژاد ماری بود که از آستین مجتبی خارج شده بود.

به تدریج دارد مسائل شفاف میشود. حتی مریض بودن شخص رهبری به بیماری ناعلاج و دستور رهبر برای تغییر قانون اساسی و پارلمانی کردن انتخابات ریاست جمهوری نیز دارای معنی میباشد. این مورد را به صورت کمی واضح تر بایستی بشکافم :

 در مفاد قانون اساسی سه چیز توسط آراء عمومی مردم مشروعیت پیدا میکنند.
1- خود قانون اساسی با تصویب و تائید اکثریت ایرانیان صاحب حق رای مشروعیت میابد.
2- همه پرسیهای قانونی ( که تاکنون هیچ همه پرسی بجز تائید قانون اساسی انجام نشده است مانند همه پرسی در مورد دست کشیدن از حق هسته ای )
3- انتخاب رئیس جمهور
از آنجا که رئیس جمهور همانند قانون اساسی توسط رای اکثریت مردم مشروعیت اجرائی پیدا میکند. بنابر این مسئولیت اجرای قانون اساسی نیز به عهده رئیس جمهوری گذاشته شده است که برای اجرای آن نیز پس از انتخاب شدن قبل از شروع کار اجرائی بایستی در پیشگاه مجلس قسم یاد کند.

چنانچه مشاهده میشود مشروعیت پیدا کردن پست ریاست جمهوری توسط مردم و مسئولیت اجرای قانون اساسی قدرتی به رئیس جمهور میدهد که برتر از قدرت رهبر است. چون با تغییر اعمال شده در قانون اساسی شرط مورد قبول بودن رهبر توسط اکثریت مردم حذف شده است و به جای آن مورد قبول بودن رهبر توسط اکثریت مجلس خبرگان گنجانده شده است. در حالی که خود قانون اساسی که مشروعیت ولایت مطلقه فقیه از مفاد آن ایجاد شده با رای مردم مشروعیت پیدا میکند. و خود رئیس جمهور نیز با رای بدون واسطه مردم قدرت اجرائی کردن قانون اساسی را در اختیار میگیرد.

پس اگر رئیس جمهوری بخواهد به عهد خود با مردم وفا کند و قسم خود را پاسداری کند بایستی هر مانعی که امکان اجرای قانون اساسی را سد میکند را از مسیر خود بردارد و تغییر دهد حتی اگر این مانع تضادهای موجود در قانون اساسی باشد بدین معنی که رئیس جمهور میتواند در خواست یک همه پرسی برای حذف اصل ولایت فقیه بکند. و یا تغییر مفادی از قانون اساسی که مانع دسترسی مردم به حقوق تصریح شده خود در قانون اساسی میباشند را خواستار شود.
همین نکته مهم و کلیدی باعث میشود که ولایت مطلقه فقیه بدون پارلمانی کردن انتخاب رئیس جمهور دارای مشکل حقوقی گردد.

نتیجه میگیریم انتخاب رئیس جمهور توسط مردم و جایگاه ریاست جمهوری دارای بیشترین خطر برای صندلی قدرت ولی فقیه است. و سپردن این جایگاه به افراد تازه به دوران رسیده مانند احمدی نژاد و یا اصلاح طلبان بسیار خطرناک بوده است و خواهد بود. تا زمانیکه خر مراد ولایت از پل حق انتخاب مردم به سلامت عبور کند و قانون اساسی به نفع استبداد تغییر یابد.

بر میگردیم به گمانه زنی قصد و نیت مجتبی خامنه ای برای جانشینی پدر و در دست گرفتن قدرت و مقام ولایت فقیه در بعد از انجام تغییرات قانونی و مرگ طبیعی و یا به ظاهر طبیعی رهبر فعلی.
 بهترین گزینه برای ریاست جمهوری در سال 92 چه کسی میتواند باشد که منافع مجتبی به صورت حداکثری تامین شود؟
 برای رئیس جمهور کردن این گزینه چه سناریوئی لازم است؟
 در این سناریو بازیگران روی صحنه و رای دهندگان و متقلبین چه وظایفی دارند؟

بهترین گزینه برای رئیس جمهور شدن که خیال مجتبی از جانشینی پدر آسوده باشد. شخصی نیست به جز پدر زن ایشان آقای حداد عادل که هم نسبت فامیلی مستقیم با ایشان دارند. و هم مشاور رهبر فعلی هستند. و در صورت رئیس جمهور شدن از هر اقدامی برای رهبر کردن داماد خود کوتاهی نخواهد کرد. البته چهار رئیس جمهور آخر در ایران هرکدام هشت سال کامل ریاست جمهوری را در اختیار داشتند. و در صورت بیماری رهبر فعلی به احتمال خیلی زیاد امکان فوت رهبر در این هشت سال وجود خواهد داشت. و موضوع رهبری بسیار مهم خواهد بود. مجلس مواجب بگیر خبرگان نیز همانند شورای نگهبان به راحتی با ایجاد رعب و فضای امنیتی توسط طائب قابل کنترل خواهد بود.

برای دسترسی به این گزینه سناریوهای زیر الزامی میباشد.
اقدام اول خارج کردن امکان پیش بینی نتیجه انتخابات است با پراکنده کردن آراء و حذف کاندیداهائی که به صورت شاخص میتوانند میلیونها ایرانی را به پای صندوقهای رای بکشند و کتمان رای آنها به راحتی ممکن نباشد. همانند آنچه در سال 84 اتفاق افتاد. این اقدام با حذف هاشمی و مشاعی به انجام رسید. و با خاطره ای که از سال 88 در اذهان مردم وجود دارد این انتخابات توسط اکثریت قریب به اتفاق ایرانیها تحریم خواهد شد.

اقدام دوم در سایه قرار دادن شخص مورد نظر مجتبی است که زیاد در جلوی چشم نباشد و مورد حمله منتقدین قرار نگیرد. برای اینکار سعی میکنند قالیباف و جلیلی را بر سر زبانها بیاندازند تا خودشان با چراغ خاموش به راه خودشان ادامه دهند اقدامی که در سال 1384 برای احمدی نژاد کردند تا کسی متوجه نیت آنها نشود.

اقدام سوم خارج شدن بقیه بازیگران از صحنه است آنهم در زمان مقتضی همانند زاکانی که ظاهرا رد صلاحیت شد تا نحوه تمکین به رای شورای نگهبان را به مشائی و هاشمی رفسنجانی بیاموزد. هر چند خود ناخواسته اعتراف نمود که قصد دارند جلیلی و حداد عادل را به مرحله دوم انتخابات بکشند. تا در مرحله دوم بتوانند حداد عادل را رئیس جمهور کنند. همچنین از روز اول ائتلاف 2 + 1 اعلام نموده است که دو نفر به نفع نفر سوم کناره گیری خواهند کرد. که الان ادعا میکنند هیچ کدام نمیخواهند کناره گیری کنند. البته اگر نتایج نظرسنجیهای پشت پرده مخصوص آقا مجتبی مناسب باشد امکان خروج زودرس هریک از افراد این ائتلاف به نفع حداد عادل وجود دارد.

اقدام چهارم هدایت رای دهندگان است به سوی نفر مورد نظر مجتبی و جلب حمایت حداکثری خودجوش از رای گیرندگان برای انجام تقلب و کمک به پیاده سازی سناریوی فوق. برای این کار در تلاش هستند که جلیلی را از یک سو مورد حمایت رهبری نشان دهند و از سوی دیگر با حرفهای غیر دیپلماتیک و ناشیانه جلیلی او را غیر کارآمد و مشکل ساز همانند احمدی نژاد معرفی کنند آنها به خوبی میدانند که این رای گیری توسط حداقل طرفداران رژیم برگزار خواهد شد. و نقش متقلبین در حوزه ها برای اعمال نظر مجتبی بسیار برجسته خواهد بود.

مطمئنا برای بازیگران این صحنه پستهای مناسبی در دولت آینده نیز در نظر گرفته شده است. مثلا قالیباف وزیر کشور - ولایتی وزیر خارجه - طائب وزیر اطلاعات - زاکانی معاون اول رئیس جمهور

در این بازی بازنده اصلی مردم و بدنه ای از قدرت هستند که روز مرگ خود را نظاره میکنند مانند احمدی نژاد و اصلاح طلبها و میخواهند به دروغ باور کنند که زنده هستند و زندگی میکنند. در حالی که اگر مجتبی به قدرت برسد ( همانند بشاراسد پسر حافظ اسدی که سی سال در سوریه حکومت کرده بود ) خونها خواهد ریخت و با حمایت جهانی روسیه و چین ایرانی ویران شده به جای خواهد گذاشت. ای کاش پیش از رسیدن چنین روزی اصلاح طلبان کنونی و حامیان نظامی و انتظامی حکومت به آغوش ملت بازگردند و آلت دست جاه طلبی یک آقا زاده نشوند. ( که به ادعای حداد عادل رهبر او را آقا خطاب میکند نه آقا زاده )

۱۳۹۱ اسفند ۲۳, چهارشنبه

اصلاح طلبان و امام سیزدهم


بررسی باورهای سیاسی و عمل‌کرد بازیگران صحنه سیاست بهترین روش برای پیش‌بینی اعمال آینده آن‌ها میباشد. از این نقطه نظر بررسی اقدام‌ها و باورهای اصلاح طلبان در آستانه انتخابات ریاست جمهوری اهداف و اعمال آتی آن‌ها را نمایان میکند. از سوی دیگر باند رهبری و باورهای آن‌ها و دلایل ناسازگاری آن‌ها با اصلاح طلبان نیز وزن سیاسی جناح مقابل را تعیین کرده میزان انعطاف و امتیاز قابل دریافت از باند مقابل را نشان میدهد.

باورهای اصلاح طلبان ( بر اساس عمل‌کرد و اظهارات و انتخاب افرادی که در صحنه سیاست داشته‌اند ):
1- آن‌ها به حقانیت مذهب امام سیزدهم ( خمینی ) اعتقاد دارند و او را معصوم میدانند.
2- سیستم ولایت فقیه را برای جمهوری اسلامی ایران لازم میدانند حتی اگر عمل‌کرد رهبر فعلی مورد نقد آن‌ها باشد.
3- خواستار جدائی دین از سیاست نیستند. و آن را به معنی خاموش شدن چراغ اسلام میدانند.
4- از دید آن‌ها دمکراسی سکولار و غربی به درد کشور ایران نمیخورد.
5- امامت امام چهاردهم ( خامنه ای ) را قبول ندارند.
6- سعی میکنند در مورد امام چهاردهم تقیه کنند و باورهای واقعی خود را بروز ندهند.
7- حماقت خودشان را در ادامه جنگ تحمیلی بعد از پذیرش صلح از سوی عراق به نام رشادتهای خود تبلیغ میکنند.
8- اکثراً متعلق به دوره انقلاب و جبهه و مورد تائید خمینی هستند. و وجهه قانونی خود را برای حضور در صحنه سیاست از این طریق کسب میکنند.
9- در مورد قتل فرزند خمینی(احمد خمینی) سکوت میکنند و چشم‌پوشی را برای حضور در سیاست لازم میدانند.
10- عدم خشونت و گذر آرام به دمکراسی از دیدگاه آن‌ها به معنی سکوت است نه حق طلبی به همین خاطر نیز در راهپیمائیهای مرتبط با انتخابات 88 مردم را دعوت به سکوت میکردند.
11- منفعت را به حق ترجیح میدهند مثلاً حضور خاتمی در پای صندوق رأی مجلس نهم به رغم عدم برآورده شدن حداقل حق های خواسته شده وی که در آذر ماه اعلام کرده بود. برای محروم نشدن از منافع حضور در صحنه سیاست بود.

باورهای باند رهبر
1- آن‌ها دوره خمینی را پایان یافته میدانند و به حقانیت مذهب امام چهاردهم ( خامنه ای ) اعتقاد دارند.
2- به کاریزماتیک نبودن شخصیت خامنه ای واقف هستند. و تلاش میکنند با حمایت این ضعف را پر کنند.
3- خط قرمز آن‌ها عدم اعتقاد به مذهب امام چهاردهم میباشد. با نام ولایت مداری
4- همگی به سفره پهن شده جلوی خود آشنا هستند و سعی در ماندن سر سفره میکنند.
5- هرکسی که برای آن‌ها و مذهب اعتقادی آن‌ها دردسر ایجاد کند سعی میکنند به صورت فیزیکی حذف کنند.
6- از ارائه راهکار و پیشنهاد و برنامه هراسان هستند. چون عکس‌العمل رهبر را نمیتوانند پیش‌بینی کنند.
7- غالباً از افراد تازه به دوران رسیده بعد از انقلاب میباشند که سوابق انقلابی و جبهه ای ندارند.
8- در سیستم سازمانی آن‌ها حاکمیت با باندهای اقتصادی و رانتهای موجود در آن‌ها هست که توسط سران سپاه و بیت رهبری کنترل میشوند.
9- هیچ گونه افشاگری در مورد فساد داخلی این باند نبایستی به بیرون درز کند و با افشا کننده مانند یک خیانتکار به کشور برخورد میشود.
10- بزرگترین دشمن را رسانه‌ها و آگاهی مردم میدانند.
11- به علت ضعف مدیریتی گسترده در بین خود دفاع خود را بر اصل همه یا هیچ استوار کرده اند. لذا عقب نشینی را به معنی شکست میدانند.

نکته اولی که بایستی مطرح کرد این است که مذهب امام سیزدهم از هر نظر خصوصیات یک مذهب را داراست. دارای رهبر و امامی برای خود است. پیروانی داشته و دارد. با مذاهب دیگر شیعه و سنی متفاوت است. با وارد کردن برخی از شرایط دینی در قانون اساسی ترکیبی از دین کاملاً سیاسی ایجاد کرده اند. افراد غیر معتقد به این مذهب غیر خودی ( کافِر ) محسوب میشوند. جنگیدن و کشته شدن به فرمان امام سیزدهم به معنی شهادت بود و افتخار. کشتن به فرمان امام سیزدهم به معنی جهاد بود و افتخار. بیانات و سیره امام خط مشی پیروان اوست. دارای رساله و احکام شرعی است. ( امام چهاردهم نیز سعی میکند همین راه و روش را تعقیب کند هر چند با پول )

با در نظر گرفتن خصوصیات فوق ابتدا بایستی اتفاقات سالهای 76 و 88 را با یکدیگر مقایسه کنیم و دلایل آن‌ها را بر اساس این خصوصیات بیازماییم تا به درستی یا نادرستی این فرضیات پی ببریم بعد از آن میتوان اتفاقات آتی را پیش‌بینی کرد. هر چند در این پیش‌بینی نقش و تأثیر مردم میتواند تغییرات زیادی را نسبت به روند آن ایجاد کند.

در سال 1376 مدیران و وزیران در سطوح کلان کشوری ترکیبی بودند از پیروان هر دو مذهب امام سیزده و چهارده و طرفداران رفسنجانی برخی نیز هنوز اعلام موضع نکرده بودند. برای اینکه باند رهبری بتواند پیروان امام سیزدهم را از صحنه خارج کند ابتدا میبایست هاشمی رفسنجانی را از صحنه خارج مینمود. لذا حکایتهای عالیجناب خاکستری و فساد اقتصادی هاشمی و ترورهای خارج کشور و مسئولیت ادامه جنگ برای منزوی کردن هاشمی و حزب کارگزاران سازندگی کافی بود. ایجاد جبهه وسیعی از مخالفین اعم از مردم - اصلاح طلبها و رفسنجانی طلبها خطر بسیار فراوانی برای باند رهبری ایجاد میکرد. لذا خامنه ای مجبور شد در سال 76 جام زهر تمکین به خواسته مردم را بنوشد. تا بتواند به نوبت به جبهه مقابل خود حمله کند. حذف رفسنجانی ها با همکاری اصلاح طلبان با موفقیت انجام گردید. دولت در سایه باند رهبری نیز همزمان در حالیکه خاتمی با تبسم همیشگی به فکر گفتگوی تمدنها و اصلاح وجهه سیاسی ایران در خارج کشور بود اقدام به گسترش باند رانتخواری و شناسائی پیروان مذهب امام سیزدهم و جذب پیروان امام چهاردهم مینمود. در این بین دانشجویانی که خود را صاحب نقش در انتخابات میدانستند سکوت خاتمی را تحمل نکردند و خود برای بسته شدن روزنامه سلام اعتراض کردند که واقعه 18 تیر اتفاق افتاد. و با پذیرش نامه رهبری به مجلس با ریاست کروبی جهت مسکوت گذاشتن بررسی قانون مطبوعات این حق طلبی بزرگ فدای منفعت طلبی اصلاح طلبان حاضر در صحنه سیاست شد.

در سال 84 اصلاح طلبان کارنامه درخشانی برای اعاده حقوق مردم نداشتند. تمامی ناتوانیهای خود را در صحنه مدیریت به دخالتهای دولت در سایه نسبت میدادند. لذا قبل از شروع انتخابات خود را بازنده میدانستند. این باخت با عقب نشینی طبقه متوسط جامعه از حمایت جناح اصلاح طلبان همراه شد.طبقه متوسط و تحصیل کرده با عدم برآورده شدن انتظارات حداقلی آن‌ها سرخورده شده بودند. این عوامل باعث شد که شخص احمدی نژاد با حمایت فرزند رهبری ( بنا به اظهارات آقای کروبی در مورد انتخابات سال 84 ) و با سر دادن شعارهای پوپولیستی بر تخت ریاست جمهوری تکیه کند.

در سال 84 باند هاشمی رفسنجانی از صحنه اخراج شدند. بخصوص کشیده شدن انتخابات سال 84 به مرحله دوم و شکست هاشمی از یک چهره ناشناس و کم اهمیت همچون احمدی نژاد به معنی از بین رفتن تمامی عزت و آبروئی بود که هاشمی قبلاً داشته است. لذا حامیان او در بین روحانیون و مدیران نیز وداع با او را بر حمایت از وی ترجیح دادند. سال 88 غالب مدیران و مسئولانی که پیرو مذهب امام سیزدهم بودند شناسائی شده بودند و تا آن تاریخ یا بازنشسته شده و یا به پستهای خیلی بی‌ارزش منتقل شده بودند. بنا براین باند رهبری با قدرت و توان حداکثری برای مقابله با پیروان مذهب امام سیزدهم وارد عرصه انتخابات شد. هر چند میزان حمایت مردمی برای دفاع از رأی خودشان برای باند رهبری قابل پیش‌بینی نبود. اما رهبران اصلاح طلبان منفعت طلبی کردند و در باورهای مذهبی امام سیزدهم پایداری نمودند باند رهبری از فرصت استفاده کرد بدون ترس از به هم ریخته شدن تقسیم قوا در قانون اساسی از ولایت مطلقه خود استفاده کرده و جنبش مردمی را خفه کرد. اقدامی که اصلاح طلبان زمینه آن را با دعوت مداوم مردم به راهپیمائیهای سکوت فراهم کرده بودند. اصلاح طلبان سکوت مردم را میخواستند و به قدرت رسیدن خودشان را تا شاید بتوانند کمی به عقب برگردند و آرمانهای سیاسی امام سیزدهم را واقعیت ببخشند. این حرکت منفعت طلبانه و پایمال کننده حق حاکمیت مردمی باعث شد که مردم کاملاً سکوت کنند و رهبران جنبش سبز در حصر بمانند. فریاد حق طلبی مردم در وقایع سال 88 باعث میشد که خواسته مردم علنی شود و منافع اصلاح طلبان برای باقی ماندن در صحنه سیاست به خطر بیافتد. با وجود این بخشی از این خواسته‌های به حق فریاد زده شد تا تفاوت این خواسته‌ها با باورها و خصوصیات اصلاح طلبان در تاریخ ثبت شود. این شعارها گویای این خواسته هاست ( مرگ بر دیکتاتور – مرگ بر روسیه – نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران – بگو مرگ بر چین – استقلال آزادی جمهوری ایرانی )

رد صلاحیتهای گسترده در انتخابات مجلس نهم ثابت کرد که پیروان مذهب امام چهاردهم دیگر جریان اصلاح طلبان را رقیبی برای خود نمی بینند. اکنون باند رهبری بدون ترس از حضور مردم در خیابانها به راحتی رانت خواریهای یکدیگر را در صحن علنی مجلس و نسبت به سران هر سه قوه مقننه و مجریه و قضائیه افشاء میکنند. اختلاسهای هزار میلیاردی در این باند بخشهائی از فسادی است که به بیرون درز میکند. و باعث حذف شدن این افراد از سر سفره رهبری میشود. امروز دیگر تلاش احمدی نژاد برای باقی ماندن در بخش اعیانی سفره است. احمدی نژاد به خوبی درک کرده است که تنها با بها دادن به خواسته‌های آزادی طلبی مردم میتواند از باند رهبری امتیاز بگیرد. به همین علت نیز آزادانه مادر هوگو چاوز را در آغوش میگیرد و دلداری میدهد. احمدی نژاد میداند که تنها خواسته‌های حق طلبانه مردم باند رهبری را به عقب نشینی وادار خواهد کرد. لذا تلاش میکند در آخرین روزهای خود نقش پیش قراولی برای این خواسته‌ها را بازی کند. شاید امیدی باشد برای باقی ماندن سر سفره. چرا که باند رهبری از هر کسی که برای تهیج مردم و کشاندن آن‌ها به حوزه های رأی گیری تلاش کند حمایت خواهد کرد و عدم مشارکت مردم در انتخابات را مرگ خویش میداند. چنانچه نظر سنجیها اعمال احمدی نژاد را در کشاندن مردم پای صندوق رأی مؤثر نشان ندهد مطمئناً از حضور خاتمی در این انتخابات استقبال خواهد شد.

با سابقه و خصوصیات فوق کاملاً روشن است که باند رهبری هدفی که در این انتخابات تعقیب میکند تنها کشیدن مردم به حوزه های انتخابی است. آنها میدانند که تقلب در انتخابات هیچ عکس‌العملی در پی نخواهد داشت. مگر با رأی مردم در 88 آنطور برخورد کردند نهایتاً چه اتفاقی افتاد؟ آیا مردم از تلاشی که کردند نتیجه گرفتند؟ آیا بزرگترین درخواست موسوی اجرای بدون تنازل قانون اساسی نبود؟ آیا بزرگترین مشکل مردم پایمال شدن حق حاکمیت مردمی به سبب وجود اصل ولایت مطلقه فقیه در قانون اساسی نیست؟

هیچ‌گاه اصلاح طلبان امکان حضور مجدد در صندلی ریاست جمهوری را نخواهند داشت. اما شاید بتوانند به عنوان طعمه برای شکار مردم و کشاندن آن‌ها به حوزه های رأی گیری مورد استفاده قرار گیرند. این اقدام هم مردم فریب خورده را نا امیدتر خواهد کرد و هم تحت عنوان از بین رفتن محبوبیت اصلاح طلبان آن‌ها را همچون باند هاشمی رفسنجانی حذف خواهد نمود. ضمن اینکه کلید حل مشکلات اقتصادی و تحریمها که جان مردم را به لب رسانده است در اختیار امام چهاردهم میباشد. این کلید به رئیس جمهور انتصابی جدید واگذار خواهد شد. تا از برچیده شدن سفره باند رهبری جلوگیری کند. هر چند به یمن واردات اجناس خارجی و فروش آن‌ها به مردم از بابت ارز حاصل از فروش نفت در هشت سال گذشته این سفره پر برکت است. و تا زمانیکه مردم به اندازه کافی ناتوان و فرسوده نشده اند. از کلید رفع تحریمها استفاده نخواهد شد. این کلید چون تیغ دو لبه هم‌اکنون در حال ضربه زدن به مردم داخل کشور است. و استفاده از آن جهت تحت فشار قرار دادن اپوزیسیون و نهادهای حقوق بشری خارج کشور خواهد بود. تصمیم اخیر ایران برای تبدیل اورانیوم غنی شده به سوخت هسته ای تنها برای خرید زمان و انجام انتخابات است. تا کلید فوق در زمانیکه امام چهاردهم تعیین میکند استفاده شود. برای ایشان نیز بلائی که بر سر مردم در این زمان میآید هیچگونه اهمیتی ندارد. سفره پیروان امام چهاردهم کاملاً پر است.

۱۳۹۱ اسفند ۶, یکشنبه

انقلاب اسلام را به باد داد

کلاس چهارم دبستان بودم تو کلاس نشسته بودیم زنگ دوم یا سوم بود. مادر و پدرها میومدند و با چهره وحشت زده بچه هاشون رو از کلاس تحویل میگرفتن و میرفتن. نمیدونستیم چی شده هیچ‌کس هم توضیحی نمیداد. حیاط مدرسه رو که نگاه میکردم دیدم ایوب اومد من و یعقوب رو تحویل گرفت و سه برادر راه افتادیم ایوب مدرسه راهنمائی میرفت و من و یعقوب تو دبستان بودیم یعقوب یک کلاس از من بالاتر تو کلاس پنجم بود. فضای وحشت تو کوچه وجود داشت. معلوم بود که یک حالت غیر عادی به وجود اومده. از کنار امازاده رد شدیم تو کوچه به سه راهی که به سر خیابون میرسید رسیده بودیم مردی با لباس شخصی سر سه راهی ایستاده بود و نمیذاشت هیچ‌کس سمت خیابون بره گفتیم چرا نمیزاری با دستش ادای تفنگ و در آورد و گفت تیراندازی هستش خطرناکه نمیتونید از این مسیر برید. مجبور شدیم راهی کوچه فرعی باریکی بشیم که ما رو به تقاطع خیابون شمس تبریز با ملل متحد میرسوند. به چهار راه که رسیدیم دیدم بانک صادرات نبش چهارراه آتیش گرفته دیوارهاش با حرارت زیاد داشت میسوخت. اونموقع من 9 سالم بود. خیلی کنجکاو بودم و هر چیزی برام سؤال میشد. با خودم فکر کردم دیوار که از گچ و آجر هستش چرا داره اینجوری میسوزه؟ جوابی نداشتم. داداش مسعود رو دیدیم گفت:”سریع برید خونه مامان نگرانه من میرم دنبال احد” چهار راه رو رد شدیم و رفتیم رسیدیم که خونه مامان گفتخدا رو شکر اومدین. احد و ندیدین؟» گفتیم نه. داوود هنوز یکسالش نشده بود تو قنداق بود. مامان داد به من گفت «مواظبش باش» خودش هم چادرش رو سرش کرد رفت تو کوچه نگاش که کردم دیدم هی میره سر کوچه تو خیابون کمی نگاه میکنه بعد برمیگرده میره ته کوچه کنار رودخونه اونجا رو نگاه میکنه. خیلی نگران بود. چندین بار اینکار و کرد. میترسید بلائی سرت بیاد داداش. هی می‌گفت «نگران احد هستم» تا تو با داداش مسعود بیایی هزار بار نذر و نیاز میکرد. بعدها شنیدیم که تو صف اول بودی دگمه های پیرهنت رو باز کردی و داد میزدی میخواهید بکشید بیایید این سینه من شلیک کنید. تو فقط به اهدافت فکر میکردی اون روز 29 بهمن 1356 بود و شما میخواستید مجلس چهلم برای شهدای قم بگیرید. اما رژیم با به شهادت رساندن یک نفر مانع شده بود. بعد از اون روز قیام شهرهای دیگه شروع شد. شیراز – تهران – اصفهان – مشهد این قیامها و تظاهرات یک سال طول کشید تا بهمن 1357 که انقلاب پیروز شد. اما تو بعد از قیام تبریز دیگه کمتر میومدی خونه کتاب‌های شریعتی و طالقانی رو خاک کردی تو باغچه حیاط تا اگه ساواک دستگیرت کرد مدرکی پیدا نکنه من و کمتر میبردی مسجد و جلسه تفسیر قرآن. راستی داداش یادت هست اون روزائی که میرفتم مسجد و جلسات تفسیر قرآن و نهج‌البلاغه سیصد تا حدیث و آیه قرآن حفظ کرده بودم. تو مسابقه چند نفر از بچه‌های 10 تا 15 ساله میرفتیم جلو هرکی یک حدیث می‌گفت نفر بعدی باید حدیثی می‌گفت که توسط دیگران قبلاً گفته نشده بود اونهائی که تا آخر میتونستند ادامه بدن برنده میشدن. یکبار من یک جعبه مداد رنگی 24 تائی برنده شدم. خیلی خوشحال بودم.

هر وقت ازت میپرسیدم آیا باید من مسلمان بشم میگفتی «خودت باید تحقیق کنی اگه با عقلت قبول کردی و ایمان آوردی مسلمان میشی» زمان شاه مردم زیاد میومدن به مسجد به‌خصوص ماه رمضون که میشد بعد از افطاری مسجد پر میشد. بیشتر اونهائی که جلسات تفسیر قرآن میومدن من رو دوست داشتن. چون زیاد سؤال میکردم و تا جواب سؤالم رو نمیگرفتم دست بر نمیداشتم. داداش گلم, تو بهترین معلم من بودی, به من یاد دادی کتاب چقدر مهمه و آدمی که کتاب میخونه و عقل خودش رو به کار میبره حتماً موفق میشه.

با اینکه سن تو هم کم بود و فقط هفت سال از من بزرگ‌تر بودی ولی همیشه با دوستای دانشجوت بودی و کتاب میخوندی و کار میکردی تا خرج خودت رو خودت در بیاری بیشتر وقتها میرفتی خونه دوستای دانشجوت و اونجا میموندی بعد از انقلاب هم که خیلی کم میومدی خونه یا تو مسجد بودی یا پیش دوستات. یادته جنگ که شروع شد نتونستی صبر کنی گفتی هر طور شده باید بری جبهه, یادت میاد گفتیمادر و خواهرهای ما رو دارند تجاوز میکنن و من نمیتونم اینجوری اینجا بشینم» بالاخره وقتی دیدی از تبریز اعزام نیست رفتی از نجف‌آباد با بچه‌های بسیجی اونجا اعزام شدی. هرچی بابا گفت بمون درست رو تموم کن سال آخر دبیرستان هستی حرف گوش نکردی.

از جبهه برامون نامه مینوشتی و تو همه نامه هات میگفتی «امام رو تنها نذاریدشهریور 1360 شده بود خبر شهادت تو رو دو روز قبل از اومدن جنازه عزیزت برامون آوردن. دوستات به تو افتخار میکردن مادر تو خودش نبود همه خانواده داشتن گریه میکردن. همسایه هامون جمع شدن تو زیر زمین خونه اجاق و دیگ گذاشتن و از مهمونهامون پذیرائی میکردن. ما هیچ کدوممون تو خودمون نبودیم. تو خیلی جوون بودی, وقت رفتنت نبود. توی غسال خونه اصرار کردم که من هم باید تو رو ببینم. خیلی آرام و معصومانه روی سنگ وسط غسالخانه دراز کشیده بودی سرت رو بلند کردن درست زیر پشت گردنت و رو ستون فقرات تو یک حفره ایجاد شده بود یه پنبه گذاشته بودن تو اون تا توش دیده نشه. جای ترکش خمپاره بود که بعد از زدن آرپی جی موقع سنگر گرفتن به تو اثابت کرده بود. آبجی اومد جلو و از صورت تو بوسید. با گریه باهات خداحافظی کرد. جمعیت زیادی برای تشییع جنازه تو اومده بودن. جزء شهدای اول جنگ بودی. قبرت هم تو همون قطعه شهدا ردیفهای اول بود.

مثل نامه هات وصیت کرده بودی امام رو تنها نذاریم. ما امام رو تنها نذاشتیم اما اون ما رو تنها گذاشت. درد دلم رو نمیدونم با چی شروع کنم. اسلامی که تو اون جلسات قرآن و مسجد یاد گرفته بودم این اسلام نبود. انقلاب ما اسلام را به باد داده بود و ما نمیدانستیم. فکر نمیکردم که عراق آماده پذیرش صلح شده و این ما هستیم که داریم جنگ رو ادامه میدیم. من مسئول شهادت بیشتر مردم رو صدام میدونستم ولی بعدها فهمیدم که خمینی هم با صدام همدست شده بود. این کار خمینی باعث شد بیشتر جوانهای انقلابی مثل تو طی هشت سال جنگ به شهادت رسیدند. اونهائی که به خمینی و اسلامی بودن هم اعتقادی نداشتن یا زندانی شدن و در زندانها اعدام شدن و یا فراری شدن و از کشور گریختن. روشنفکرهای داخل هم یا طرفدار خمینی بودن و توسط منافقین ترور میشدن یا ضد خمینی بودن و توسط رژیم اعدام میشدن. دشمن ما خودمون بودیم که دچار شرک شدیم. خمینی رو خدا کردیم و هرچی کرد و هرچی گفت تائید کردیم. اونهائی که اونموقع عقلشون میرسید. میگفتن و هشدار میدادند رو نشنیدیم. بالاخره هر چی آدم خیر خواه و انقلابی واقعی بود از بین رفت و یک عده دزد و فرصت طلب تسبیح به دست گرفتن و ریش گذاشتن. بعد حکومت رو غصب کردن.

داداش اون اسلام رو انقلاب به باد داد. الان شیطان بزرگ تو خود ایران اومده. رفته تو جسم رهبر هرچی فرصت طلب مفت‌خور هم پیدا میشه حلقه میزنه دورش و از بیت المال میخوره. نگاه کن ببین همین داداش کوچک لاریجانیها. چه اشتباهی کرد؟ از روی نادانی رفت دسته گل به آب داد. حداقل داداش بزرگاش تو مکتب پدرشون که یک روحانی بود درس خوندن و میدونن که چطور بخورن تا آب از آب تکون نخوره. اما این طفلک خواست راه داداشهاش رو بره هم خودش رو ذلیل کرد هم آبروی داداشهاش رو برد. احمدی نژاد هم که خودش استاد خوردنه داره دعوا راه میندازه که شاید بتونه سر سفره باقی بمونه. یکی نیست بهش بگه هشت سال درآمد نفت معادل پنجاه درصد کل فروش نفت تا به امروز رو چیکار کردی؟ دادی به شیطان بزرگ خوب اعتراف کن. اگه واقعاً رهبر و فک و فامیل و دوستان واریز به حسابهاشون میشه بگو. یا منتظری که هر وقت خود رئیس جمهور رو استیضاح کردن اونموقع بگی؟

داداش دلم از بوی تعفن هرچی ریا و تزویر تو کشور هست داره به هم میخوره. الان دیگه همه چی علنی شده. شماها رفتید جنگیدید شهید شدید. الان چند تا لات بی سروپا خوزستان رو به خال هندوی بشار اسد میبخشند. مابقی به اصطلاح سرداران هم مثل گوسفند نگاه میکنن و تنها کسانیکه اعتراض کردن همسر و دختر باکری بودن. الان دیگه مردان همه مردن و زنان سکان انقلاب رو به دست گرفتن. ببین نسرین ستوده رو با اینکه تو زندان هستش جونش رو گرو گذاشت و از حق دخترش دفاع کرد. اون بهترین وکیل مدافع دنیاست. شماها انقلاب کردین دنبال استقلال بودین دنبال آزادی بودین دنبال جمهوری بودین دنبال اسلامی بودین ولی چی شد؟ اسلامی که در اون روحانی مجتهد و صاحب اختیار باشه و ایرانی مقلد باشه آخرش همین میشه.

الان دیگه بسیجی برای دفاع از ناموس مردم به جنگ نمیره برعکس برای تجاوز به ناموس مردم به باغ میره. الان دیگه برای خدا نماز نمیخونن, برای گرفتن پست و مقام میرن نماز تا بتونن غیبت دیگران رو بکنن و پست اونها رو بگیرن. الان دیگه مراجع همکاری با شیطان رو حرام نمیکنن, سر سفره اون میشینن و اگه چیزی کم بلد باشه بهش یاد میدن. الان دیگه خوردن لقمه حرام عیب نیست زرنگی هستش. الان کسی که به مسجد میره برای رسیدن به مقام و پول و شهرت میره. برای خدا نمیره. الان دیگه دروغ گناه کبیره نیست همه تو حکومت دارن دروغ میگن. الان دیگه فحشا گناه نیست دخترا رو میفروشن به دبی. الان دیگه اسلام معنای دیگه ای پیدا کرده.

میدونم که خیلی عصبانی شدی. حق داری شما برای این انقلاب نکردین. میدونم که از انقلابی که کردین ناراحت نیستی. باز هم حق داری اگه شماها زنده بودین صد بار هم که لازم میشد انقلاب میکردین تا به آزادی برسین. اما حیف شماها دیگه نیستین. خیلی ها دیگه نا امید شدن خیلی ها هم میخوان مردم رو نا امید کنن اونهائی که میخوان نا امید کنن میترسن. از این میترسن که مردم حق تعیین سرنوشت خودشون رو به دست بگیرن. اونها دوست دارند مردم زیر پرچم یک دیکتاتوری دیگه قرار بگیره. یا اجنبی یا سلطنت یا رهبری رفرم شده اصلاحات اما من فکر نمی کنم مردم این رو بخوان. مردم میدونن که شاه گمراه بود و فکر میکرد هرچی اون میگه درسته و خواسته مردم بی‌ارزش هستش. الان مردم به این نتیجه رسیدن که خامنه ای گمراه نیست بلکه دیونه هست خودش رو گذاشته جای خدا و چپ و راست دستور اعدام و قطع دست و زندان صادر میکنه. یکی نیست بگه «تو که خدا شدی, دست خداوندگار هم بالای سر توست چه نیازی به بمب اتمی داری؟ لطف کن از این سلاح چشم‌پوشی کن و به قدرت خدائیت تکیه کن. مطمئن باش مردم دعات میکنن از این بدبختی که براشون ایجاد کردی خلاص میشن
 
آره داداش مردم دارن از گرسنگی همدیگر رو میخورن رژیم هر روز با یک بهانه به دنبال سرگرم کردن اونها هستش. نمایندگان رهبری در مجلس هم میفرمایند اگر گران هست مردم نخرند.! دیگه اکثریت مردم به اسلام اعتقادی ندارن. هیچ انگیزه‌ای برای آزادی ندارن. بیشترشون به فکر خودشون هستن. اونها هنوز نمیدونن که آزادی وقتی میاد که اون رو برای همه بخوان نه برای تنها خودشون.

داداش درد دلم رو به جز تو به کی بگم. این روزگار رو چطور برات تعریف کنم. خیلی سخته. نمیدونم بگم «کاش بودی و میدیدی» یا اینکه «خوب شد که رفتی و ندیدی»

۱۳۹۱ بهمن ۸, یکشنبه

مسئولیت خطیر ایرانیان لائیک :رسانه ها

بخش سوم (پایانی): رسانه‌ها

در مقالات پیشین بر مسئولیت دینداران مسلمان لائیک و همچنین نامسلمانان لائیک برای برقراری یک جمهوری دمکراتیک و لائیک پرداخته شد. بدیهی است که هیچ حکومت دمکراتیکی بدون مشارکت مردم ایجاد نمیشود. و فعالین سیاسی و آزادیخواهان نیاز دارند که به عنوان چشم و گوش جامعه مشکلات را یافته و راه حل آن‌ها را به جامعه ارائه کنند. به هر میزانی که رژیم دیکتاتوری به فکر ایجاد بن‌بست در جامعه و نا امید کردن مردم است. به همان میزان و بسیار بیشتر از آن آزادیخواهان نیاز به ارائه راه حلهای متنوع و عملی برای خروج از بحران هستند. تا امید مردم از دست نرود و مسیر دمکراسی هموار گردد. در این راستا داشتن ارتباط مستقیم با لایه‌های مختلف جامعه ایرانیان و ایجاد بسترهای گفتمان آزاد بیشترین نقش را در جهت دهی به این اهداف و رساندن صداهای آزادیخواهی در جامعه ایفا میکنند. به یمن تکنولوژیهای جدید و بستر اینترنتی امکان تبدیل شدن هر شخص به یک رسانه مستقل ایجاد شده است. و همچنین به جای گفتمانهای منو لوگ از قبیل وعظهای بالای منبری و شنیدن پایین منبری ها اکنون امکان نقد بیشتر گفتمانها در همان محل عرضه به عنوان کامنت و نظر فراهم شده است. استفاده از این امکانات برای بنیانگذاری یک حکومت دمکراتیک و لائیک در ایران ضمن دارا بودن مزایای فراوان نیاز به دقت و آشنا بودن با خطرات آن نیز دارد.



برای بررسی نحوه استفاده از رسانه‌ها و مبارزه با صدمات ایجاد شده توسط رسانه‌های وابسته ابتدا بایستی انواع رسانه‌های موجود را بررسی نمائیم. همچنین میزان نفوذ این رسانه‌ها در جامعه ایرانیان نشاندهنده شاخص تأثیر گذاری آن در میان ایرانیان میباشد.


تلویزیون: این رسانه در سطح وسیعی توسط ایرانیان استفاده میگردد. و همین عامل باعث شده که حساسیت دیکتاتور به این رسانه بیش از سایر رسانه‌ها باشد. بیش از سه دهه استفاده از تلویزیون داخلی برای پخش دروغ و تزویر عاملی شده است که مردم ایران از اعتمادی که قبلاً به این رسانه داشتند بکاهند و به فکر جایگزین کردن رسانه‌های دیگر بیافتند. این اثر در مورد کانالهای ماهواره ای نیز به وجود آمده است. از آنجا که بیشتر این کانالهای ماهواره ای برای تداوم حیات خود نیاز به کسب درآمد از طریق تبلیغات و یا کمکهای مردمی یا دول خارجی دارند. همین وابستگی‌ها عامل دیگری برای ایجاد بی اعتمادی میگردد. برای بازگرداندن اعتماد به مردم رسانه‌های مستقل و غیر وابسته از یک سو نیازمند حمایت آزادیخواهان ایرانی دارند و از سوی دیگر نیازمند برنامه‌ریزی کاملاً حساب شده و دمکراتیک. چهره‌های فعال سیاسی و اجتماعی نیز تنها ابزار اطلاع رسانی گسترده که در اختیار دارند همین رسانه‌ها میباشند. استفاده درست از این امکانات برای اطلاع رسانی و بررسی جامعه ایرانی همچنین نشان دادن مزایای دمکراسی با بررسی سیستمهای سیاسی دمکراتیک در کشورهای مستقل از جمله اقداماتی هست که این رسانه‌ها میتوانند به کمک آن در هدایت جامعه به یک دمکراسی پایدار سهیم گردند. آنچه که اکنون به وجود آمده است نفوذ رسانه‌های بیگانه مانند بی بی سی و صدای آمریکا به صحنه سیاسی ایران است. هرچند این رسانه‌ها نیز به اهمیت وبلاگها و خبرگزاریهای اینترنتی پی برده‌اند و سعی میکنند برای جلوگیری از بی اعتماد شدن مردم خود را به نوعی همنوا با آزادیخواهان نشان دهند ولی در بررسی عمل‌کرد آن‌ها و برنامه‌های ارائه شده این رسانه‌ها متأسفانه اهداف ضد ایرانی کاملاً مشهود است. اهدافی از قبیل ایجاد جنگهای داخلی و تجزیه طلبی یا تقویت حکومت استبدادی سلطنتی برای به تخت و تاج رساندن یک دست نشانده دیگر در ایران. من تبریزی وقتی برادرم در سال 1360 برای دفاع از مرزهای کشور در جبهه سرپل ذهاب به صورت داوطلب حضور پیدا میکند و به شهادت میرسد به هیچ عنوان اقدام او را تقبیح نمیکنم. او یک آزاد مردی بود که برای حراست از ایران و ایرانی به شهادت رسید. من تبریزی وقتی در منزل به فرزندانم زبان ترکی یاد میدهم به زبان مادری با آن‌ها صحبت میکنم به اهمیت پاسداری از فرهنگ خاک و بوم خودم واقف هستم و میدانم که اختلاف زبانی من با فارسها و کردها و عربها به معنی تفاوت من با آن‌ها و یا تفاوت آن‌ها با من نیست ما همه ایرانی هستیم و تمامی مرزهای ایران متعلق به تک تک ما ایرانیان است. اگر حکومتهای استبدادی و دیکتاتوری با ایجاد اختلافات سعی کرده‌اند ما را از حقوق اولیه خودمان محروم کنند این هیچ‌گاه به معنی سوء‌استفاده من برای منزوی شدن و جدا شدن از ایران نیست. ما ایرانیان ثابت کردیم که ایران متعلق به همه ایرانیان هست. پس ترس من از تلاشهای بیهوده رسانه‌های بیگانه برای ایجاد اختلاف نیست. حتی وقتی در زلزله آذربایجان دیکتاتور از ترس یکپارچه شدن مردم ایران برای کمک به زلزله زده ها اقدام به بازداشت هموطنان آذربایجانی و غیر آذربایجانی در کمپ امدادرسانی میکند. من بیش از پیش به اهمیت کنار گذاشتن تحقیرها و توهینهای متداول زبانی پی میبرم. ما ایرانیان آزادیخواه هیچگاه نمیخواهیم به سرنوشت آذربایجان شوروی و ارمنستان بر سر بخشی از سرزمین تکه‌تکه شده شوروی قره باغ دچار شویم. به همان اندازه که من تبریزی حق دارم در دانشگاههای تهران تحصیل کنم اهوازی و سنندجی نیز حق دارد در این دانشگاهها تحصیل کند. تکه‌تکه شدن ایران خواسته ما نیست و نخواهد بود. زمانیکه رسانه‌های وابسته به دول خارجی سعی در ایجاد اختلاف در بین ایرانیان دارند این وظیفه رسانه‌های مستقل و ایرانی هست که به مردم اعتماد دهند که آزادیخواهان خواستار تضعیف ایرانیان و تحقیر آنها با جدا کردن آنها از ایران نیستند.


اتاق فکر سیاه: از جمله دشمنیهای رژیم دیکتاتوری با رسانه‌های تصویری ایجاد و دامن زدن به جو بی اعتمادی در رسانه‌ها هست. این حرکت به صورت داخلی با استفاده از رسانه ولائی انجام میگیرد و در خارج با استفاده از پخش اکاذیب و تهمت و افترا. برای دسترسی به این خواسته دیکتاتوراقدام به ایجاد یک اتاق فکر سیاه در داخل نموده است تا هدایت افکار عمومی از چهارچوبهای تعیین شده آن‌ها خارج نگردد. زمانیکه این اتاق فکر سیاه برنامه‌های خود را شکست‌خورده میبیند. راهی جز دست زدن به اقدام‌های غیر انسانی و ضد بشری برای مقابله با آن انتخاب نمیکند. یک مثال آشکار برخوردی است که با خانواده‌ها و نزدیکان درجه دو و سه کارکنان بی بی سی فارسی انجام میشود. به عنوان نمونه دوم اتفاقی که برای خود من افتاده را توضیح میدهم. در فروردین امسال 1391 زمانیکه اطلاعات بانکی 3 میلیون ایرانی را با هوشمندی به صورتی که قابل سوء‌استفاده نباشد و همچنین دارندگان کارتهای بانکی در ایران به خطر نا امنی سیستم بانکی پی ببرند. توسط وبلاگی پخش نمودم بی بی سی فارسی با من مصاحبه‌ای انجام داد و توانستم در این مصاحبه ابعاد موضوع را فاش کنم. بانک مرکزی ایران که مجبور شده بود با افشاء شدن نا امنی درخواست تعویض رمز کارتهای بانکی را به مردم بدهد. سعی نمود با دروغ و تهمت اتهام وارد شده به عدم نظارت صحیح خود را متوجه من که افشاگری کردم نماید. همزمان مزدوران رژیم که درآمدهایشان از سوی اتاق فکر سیاه تأمین می‌شود در وبلاگ کیبوردآزاد مقاله‌ای را در تقبیح اقدام بی بیسی درج کردند که توسط سایت خود نویس بلافاصله منعکس گردید. وضعیت سایت خودنویس پس از خود زنی که در ارتباط با هاشمی انجام داد مشخص شد. و کیبورد آزاد نیز در اظهار نظری که نسبت به شاپرک داشت بی‌سوادی خود را در حوزه سیستمهای بانکی اثبات نمود. هیچکدام از آن‌ها جوابیه های فنی من را در وبلاگ جدیدم منعکس نکردند. آنچه که از دید رسانه ای دارای اهمیت است این است که اقدام بی بی سی بدون بررسی صحت و سقم موضوع صورت نگرفته بود. ضمناً حرکت افشاگری من نیز با رعایت اصول حفظ اسرار مردم انجام گرفته بود. بند 3 اعلامیه جهانی حقوق بشر اعلام میدارد «هر کسی حق زندگی - آزادی و امنیت شخصی دارد» افشاگری نشان دهنده در خطر بودن امنیت حسابهای شخصی بیش از سه میلیون ایرانی بود. بند 28 «هر شخصی حق دارد خواستار برقراری نظمی در عرصه‌ی اجتماعی و بین‌المللی باشد که حقوق و آزادیهای ذکر شده در این اعلامیه را به تمامی تأمین و عملی سازد» من به عنوان مدیر یک واحد نرم افزاری در سیستم بانکی حق داشتم خواستار ایجاد امنیت برای حسابهای بانکی مردم باشم و زمانیکه متوجه شدم در ایران امکان ایجاد چنین امنیتی وجود ندارد لازم بود که افشاگری میکردم تا مردم به مشکلات ایجاد شده از سوی سیستم دیکتاتوری ولایت سالاری پی ببرند. اطلاع رسانی این حرکت هیچگونه کار قبیح و ناشایستی نبود که توسط یک آزادیخواه نکوهیده شود. این نوع برخورد تنها از سوی یک مزدور دست نشانده و نفوذی ممکن است. همچنانکه نامه سرگشاده من توسط سایت خبررسانی گویا منتشر شد ولی برعکس با ارسال آن به سایت خودنویس نه تنها این نامه منعکس نگردید بلکه برعکس برای خنثی کردن تأثیرات آن از بیماری هلندی نفت صحبت کردند و اینکه پول نفت بیماری ایجاد میکند نه رفاه.!!! ( به تمامی این مزدوران اطلاع میدهم که بنده آماده شرکت در هر نوع مناظره در مورد افشاگری خودم با حضور کارشناسان خارجی سیستمهای بانکی هستم. اگر به واقع اعتقاد دارید که بنده خلافی مرتکب شده‌ام این گوی این میدان اثبات کنید. )
 
آری هدف اتاق فکر سیاه صلب اعتماد از مردم و منحرف کردن افکار عمومی از واقعیات درون جامعه است. آنچه حق مردم است بایستی مخفی شود و آنچه حق نیست و یا اهمیت کمتری دارد بایستی با نورافکن بزرگنمائی گردد. باید فریاد زد که تصمیم گیری در مورد برنامه اتمی ایران خیلی بیشتر از خود انرژی هسته ای حق ایرانیان است. پس چرا این تصمیم گیری به مردم واگذار نمیشود؟ چرا در مورد مشکلی که زندگی و آینده ایرانیان را هدف قرار داده است مردم حق تصمیم گیری ندارند ولی خواسته دیکتاتور به عنوان حق مسلم مردم بزرگنمائی میشود؟ اتاق فکر سیاه دشنام گویی به ولایت را تشویق میکند. تجزیه طلبی و حمایت از آن‌ها را تشویق میکند هر حرکتی که منجر به ایجاد دو دستگی و اختلاف در بین آزادیخواهان بشود را تشویق میکند. لذا سایتها و رسانه های حامی و همراه این اتاق اقدام به ارائه بیشترین دشنامها و تهمتها میکنند. حتی دشنام و توهین به حاکمین نیز در دستور کار این افراد و رسانه‌ها قرار دارد. تا بدین وسیله اعتماد مردمی را جلب کنند و راه را برای منحرف کردن افکار عمومی در لحظات بحرانی هموار کنند. اینکه سوابق گذشته فعالین سیاسی برجسته شود تا این افراد نتوانند در اتحادهای مورد نیاز آزادیخواهان شرکت کنند نیز از دیگر اهداف این اتاق فکر سیاه است. آن‌ها به درستی میدانند که رمز پیروزی مردم در یکپارچگی و اتحاد بر سر آزادی خواهی و حاکمیت قانون میباشد. آن‌ها میدانند که قانون گریزی بیماری مزمن دیکتاتور میباشد و قانون گرائی منش و روش فعالین آزادیخواه لذا تمامی همت خودشان را برای ایجاد اختلاف در جبهه دمکراسی طلبان به کار میبندند و همه حملات به این جبهه خواهد بود.


مسئولیت ما آزادیخواهان لائیک این است که نقدها را برتابیم و اتحاد را در سایه اختلاف عقاید ارج نهیم. رسانه‌های مستقل را شناسائی کنیم و با استفاده و همراهی آن‌ها گام به گام به هدف نهائی خود برای برقرار کردن یک جمهوری لائیک و دمکراتیک در ایران نزدیک شویم. استفاده از رسانه‌های فراگیر مانند بی بی سی و صدای آمریکا نیز تنها در صورتی ممکن و معقول میباشد که همراه با نقد این رسانه‌ها باشد. مسلماً استفاده از این رسانه‌ها به معنی قبول سیاستهای تجزیه طلبی و سلطنت پروری آن‌ها نیست. و ما وظیفه داریم این موارد را بدون ترس از عدم حضور در این رسانه‌ها بر زبان بیاوریم آن‌ها مجبور هستند که در چهارچوب آزادی بیان برنامه خود را تنظیم کنند. لذا ما نیز میتوانیم با استفاده از این ابزارهای دمکراتیک نقد سیاسی و ملی خودمان را نسبت به اهداف نظامی و سیاسی آن‌ها ابراز کنیم.



روشنفکران و فعالین سیاسی تنها راهی که دارند اتحاد است. اتحاد بر حاکم کردن قانون. اتحاد بر ایجاد سیستم سیاسی لائیک. اتحاد بر ایجاد جمهوری دمکراتیک. اتحاد برای تدوین پیش نویس یک قانون اساسی دمکراتیک جهت بازگرداندن حق حاکمیت به مردم ایران. و برای نیل به این هدف بایستی از ابزارهای رسانه ای مناسب استفاده کنند تا بتوانند صدای یکدیگر را بشنوند و این اتحاد را ایجاد کنند و اگر این رسانه‌ها وجود ندارند بایستی ایجاد کنند.

همچنانکه فعالین سیاسی لائیک برای دسترسی به اهداف خود نیاز به همنوائی و پذیرش پلورالیسم در زمینه اعتقادات و برنامه‌ها و وحدت در عرصه بنیان‌گذاری سیستم سیاسی لائیک و دمکراتیک دارند. رسانه‌ها نیز نیاز به وحدت در حمایت از حرکتهای فعالین جهت دسترسی به سیستم سیاسی لائیک و آزادی بیان دارند. ضمن اینکه هر رسانه ای بر اساس اهداف خود اقدام به ارائه اطلاعات مورد علاقه خویش در زمینه‌های اجتماعی ادامه میدهد. همزمان نیز اقدام به باز نشر گزارش‌های مربوط به فعالین سیاسی نیز میپردازد. اتفاقات کنونی نشان داد که رژیم دیکتاتوری برای مخاطب قراردادن ایرانیان داخل کشور اقدام به راه اندازی شبکه‌های ماهواره ای موزیک و سریالهای تلویزیون کرده است. تا هرچه که میتواند مخاطبین داخلی را از فعالین سیاسی خارج کشور دور کند.



اینترنت: شکر خدا جوانان آزادیخواه اطلاعات خود را از شبکه‌های اجتماعی و اینترنت دریافت میکنند و سعی میکنند به روزتر از دیگر اقشار جامعه باشند. امروزه بیشتر قشر بازنشستگان و ایرانیانی که فرصت بیشتری دارند نیز سعی میکنند با ابزارهای فیلتر شکن و گشت و گذار در اینترنت آشنا شوند تا بتوانند اخبار و اطلاعات بدون سانسور و غیر مهندسی شده دریافت کنند. این همه ایجاب میکند رسانه‌های اینترنتی در حفظ صداقت و بها دادن به آزادی بیان همت بیشتری نشان دهند توطئه دیکتاتور را برای بی اعتماد کردن و غیر فعال کردن جوانان در اینترنت را شناسائی کنند و با ارائه راهکارهای مناسب ضمن دور کردن ایرانیان از خطر فعالیت اینترنتی امکان مشارکت آن‌ها را در تعیین سرنوشت کشورشان فراهم کنند. اقداماتی که اتاق فکر سیاه برای ضربه زدن به فعالیتهای اینترنتی انجام میدهد هم برای ایجاد جو رعب و وحشت و خودسانسوری از قبیل به شهادت رساندن وبلاگ‌نویس ستار بهشتی است همچنین پخش اخبار غیر واقعی از توانائیهای وزارت اطلاعات در شناسائی افراد با بررسی فعالیتهایشان در بستر اینترنت است و همچنین ایجاد و بکار گرفتن نیروهای ویژه برای پخش اطلاعات بی‌پایه و گمراه‌کننده جهت تقلیل میزان فعالیتهای سیاسی مؤثر فعالین میباشد. به عنوان نمونه برخی از صفحات ویژه را راه اندازی کرده‌اند تا به ظاهر با تجزیه طلبان به مبارزه بپردازند ولی با بررسی روند کارهای آن‌ها متوجه می‌شویم هدفشان حمایت از دیکتاتور و سرگرم کردن فعالین آزادیخواه میباشد. در این صفحات به برتری زبانها بر یکدیگر تأکید می‌شود و بر اختلافات دامن زده می‌شود تا کسانیکه وارد این صفحات می‌شوند در گردابی قرار گیرند که تکرار مکررات است در حالی که در بطن جامعه ایران هیچ نوع گرایش جدی نسبت به تجزیه وجود ندارد. همچنان که اعدامهای هموطنان اهوازی باعث دل آزردگی آزادیخواهان آذربایجانی می‌شود زلزله آذربایجان نیز باعث غم و اندوه خوزستانی میشود.


استفاده از رسانه‌های اینترنتی آنجا که از عکسهای دلخراش و نا مناسب بهره میبرد باعث دوری جستن مردمان مهربان و حساس از فعالیت اینترنتی میباشد. این نوع بازپخش صحنه‌های ناپسند در برخی از موارد نیاز است ولی در بیشتر مواقع تبدیل به ترویج خشونت و حس انتقام جوئی در جوانان است. چنین روندی به هیچ عنوان به نفع آزادی خواهی و دفاع از کرامت و حرمت انسان‌ها نمیباشد. به عنوان نمونه فیلم کوتاه مربوط به شهادت ندا آقا سلطان یکی از بزرگترین مدارک برای اثبات بی‌گناهی راهپیمائیهای مخالف دیکتاتوری بود یا عبور اتومبیل نیروی انتظامی از روی مردم در روز عاشورا نشاندهنده متعلق بودن دیکتاتوری به جبهه یزیدیان داشت. اما پخش عکسهای مربوط به اعدامهای اخیر در صفحات اینترنتی برای دور کردن مردم از اینترنت در روزهای بحرانی پیش رو میباشد. رژیم هیچگونه اطلاعی از جنبش احتمالی مردم یا حمله نظامی غرب ندارد. دیکتاتور سرمست از یکه تازی در عرصه سیاسی کشور مهمترین هدف خود را انتخابات ریاست جمهوری نشان میدهد تا بتواند فعالین سیاسی داخل و خارج را با آن سرگرم کند همزمان به فعالیتهای اتمی خود ادامه میدهد و گستاخانه تمامی راههای اعتماد سازی در سطح بین‌المللی را میبندد. در هشت سال گذشته ذخایر لازم مالی برای سران حکومت که شاید مجموعاً بیش از ده هزار نفر نشوند فراهم شده است و فکر میکنند با ایجاد بحران در وضعیت اقتصادی کشور میتوانند هر کسی را خریداری کنند و با این افراد زر خرید قیامهای مردمی را سرکوب کنند. دیکتاتور و مزدوران دولتی و مجلسی و قضائی وی در چتر حمایت وزارت اطلاعات و اتاق فکر سیاه خود قصری تو خالی از توهمات برای خود بنا کرده اند. که توان فکر کردن به توخالی بودن این بنا را ندارند.



رسانه‌های مستقل و آزاد وظیفه دارند در کنار مردم باشند. نیاز آن‌ها را شناسائی کنند. حرف آن‌ها را به حکومت و جهانیان برسانند و از حق آزادی بیان و عقیده تک تک ایرانیان دفاع کنند. آن‌ها بایستی در تشکیل تیمهای دمکراسی طلب و آزادیخواه همیاری کنند و راههای رسیدن به دمکراسی را به آن‌ها آموزش دهند. چرا زمانیکه ایران با راه اندازی تلویزیون انگلیسی زبان به دنبال پخش اکاذیب خود میباشد آزادیخواهان ایرانی به دنبال راه اندازی سایتهای خبری انگلیسی زبان برای انعکاس دادن اهداف و آمال خود نباشند؟ چرا وقتی کشورهای غربی با دامن زدن به تجزیه طلبی و سلطنت پروری به فکر تعیین سیستم سیاسی آینده ایران هستند. جمهوریخواهان لائیک ایران نمیخواهند با ارائه مقالات انگلیسی و فرانسوی در سایتهای خبری خارجی از استقلال ایران و ایرانی دفاع کنند؟ و حق تعیین سرنوشت را برای ایرانیان پاس بدارند؟
 
استفاده صحیح از رسانه‌های آزاد یکی از مهمترین اصول برای دستیابی به خواسته‌های بر حق ایرانیان لائیک میباشد.

۱۳۹۱ دی ۲۹, جمعه

فراخوان ملی ایرانیان صلح دوست

نیرویی که به واسطه ی خشونت- پرهیزی و خشونت زدایی آزاد می شود، بزرگ ترین نیرو در دستان بشریت است، این نیرو قدرتمندتر از قوی ترین سلاح های کشتار جمعی است که تا به حال ذهن بشر موفق به خلق آن ها شده است
مهاتما گاندی

اینکه جمهوری اسلامی ایران همکاری صد در صدی با آژانس انرژی اتمی بکند نه به معنای بر اندازی است و نه به معنای جنگ طلبی و نه به معنی دشمنی با ایران. بلکه کاملا بر عکس به معنی اثبات ادعای شخص سید علی خامنه ای است که فتوای عدم تولید سلاح هسته ای را صادر کرده است. اگر ایشان هیچ ریگی به کفش ندارند و ادعا میکنند که دنبال سلاح هسته ای نیستند پس حتما خاموش کردن سانتریفیوژهای ایران برای یک دوره کوتاه هیچ مشکلی ایجاد نمیکند. حتما بازرسی ماموران انرژی اتمی از تاسیسات مشکوک ایران مشکل ایجاد نخواهد کرد. حتما بایستی تمامی اقدامات لازم را برای رفع شبهات موجود در پرونده هسته ای ایران انجام دهند تا هم خیال جامعه جهانی از این موضوع آسوده شود و هم مردم ایران به صلح آمیز بودن فعالیت های هسته ای کشورشان افتخار کنند.

اکنون تمامی دشمنان خاک و بوم ایران چه آنها که در راس حکومت ضد مردمی قرار گرفته اند و چه آنها که سر سفره انگلیس و آمریکا به فکر بازگرداندن سلطنت و یا ترور و یا تکه تکه کردن ایران هستند. هدفی جز تسلط بر ذخایر نفتی و مادی ایران ندارند در چنین وضعیتی بیشترین مسئولیت بر عهده مردم صلح دوست ایران و جمهوری خواهان لائیک و دمکراسی طلبان ایرانی میباشد. ایرانیان قادر هستند که هم دیکتاتور را مجبور به همکاری با آژانس انرژی اتمی کنند و هم سد تحریمها را با هوشمندی خود بشکنند.

بزرگترین مشکل امروز ایران وضعیت معیشت مردم میباشد. این مشکل بر اثر سوء مدیریت چندین ساله دیکتاتوری ضد اسلامی ایران به وجود آمده است. سوء مدیریتی که هم در عرصه داخلی باعث انواع مشکلات اجتماعی برای مردم میشود. و هم کشور ایران را به عنوان یک متخاصم در جامعه جهانی تبدیل به مرکز بحران بین المللی نموده است. اپوزیسیون مخالف رژیم در مقابل این مشکل ایجاد شده از سوی حکومت ضد مردمی دو اقدام متفاوت میتواند انجام دهد. یک اینکه بگوید به ما چه بگذار هر بلائی سر این مردم ساکت و منفعل میخواهد بیاید. ما هم پس از حمله نظامی غرب به ایران می‌رویم و بر مسند قدرت مینشینیم دوم اینکه خود را مسئول و موظف بداند که راهکاری عقلانی برای ایرانیان پیشنهاد کند تا مردم از این بلا خلاص شوند و به قدرت یکپارچگی خود پی ببرند

وقتی رهبر ادعا میکند فتوا صادر کرده و هیچ کس به فکر ساخت سلاح هسته ای نیست. پس چرا با آژانس انرژی هسته ا ی همکاری صد در صدی انجام نمیدهد؟ چرا تمامی شبهات مربوط به برنامه هسته ای خود را از بین نمیبرد؟ باید پذیرفت که اکثریت ایرانیان به فتوای رهبری اعتقاد و اعتمادی ندارند. همچنانکه جامعه جهانی نیز هیچگونه ارزشی به این فتوا قائل نیست. و خواستار شفاف سازی عملی ایران با همکاری صد در صدی با آژانس انرژی اتمی هست

در چنین وضعیتی آیا وظیفه ما ایرانیان صلح دوست نیست که به صورت هماهنگ و یک صدا فریاد بزنیم "بس است!" هرچه از خودکامگی شما تحمل نموده ایم کافیست. ما حق داریم نگران جان تک تک ایرانیانی باشیم که به خاطر بی کفایتی مقام عظمای رهبری به خطر میافتند. چقدر دیگر بایستی منتظر باشیم تا مرگ تک تک ایرانیان فرا برسد؟ عده ای به خاطر بی لیاقتی رهبر در هوای مسموم شده از بنزین غیر استاندارد روزانه کشته میشوند. عده ای در زندانها زیر تجاوز و شکنجه و جوخه اعدام رهبر به قتل میرسند. عده ای در اعتراضات خیابانی به ضرب گلوله مستقیم مزدوران رهبر به شهادت میرسند. مردم را با اسیر کردن در مشکلات اقتصادی به جان یکدیگر می اندازد. آیا اینست اجرای قانون اساسی که شخص رهبر خامنه ای نیز بر اجرای آن قسم خورده است یا به قول خودش قسم دروغ خورده است؟ مگر تظاهرات و تجمعات مطابق اصول قانون اساسی آزاد نیست؟

من بر این باور هستم که ایرانیان مردمی صلح دوست و وطن پرست هستند نه تنها نمیخواهند به هیچ کشور بیگانه ای تهاجم کنند بلکه خود نیز حاضر به مورد تهاجم قرار گرفتن توسط دیگر کشورها نیستند. لذا از شما تمامی ایرانیانی که نمیخواهید حتی یک قطره خون بیگناهی ریخته شود. دعوت میکنم دست به دست هم دهیم صلح دوست بودن خود را فریاد بزنیم و دیکتاتور را مجبور به همکاری با جامعه جهانی کنیم. مطمئن باشید که ما میتوانیم.

 این اتحاد و اتفاق هم باعث لغو تحریمها خواهد شد و هم درس بزرگی برای دیکتاتور تا مقدمات عبور مسالمت آمیز و بدون خشونت به دمکراسی برای ایران فراهم شود. اطمینان دارم که ایران از میان آتش و خون به آزادی نمیرسد اگر بدون تلاش ما دیکتاتور با سردمداران غربی تبانی و مصالحه کند اطمینان داشته باشید که به نفع دمکراسی خواهی و ایرانیان نخواهد بود. اگر هم با حمله نظامی غرب حکومت سرنگون شود. ویرانیهای حاصل شده برای سالیان دراز قابل بازسازی و ترمیم نخواهند بود و جان بسیاری از ایرانیان از بین خواهد رفت. در صورتیکه اگر تلاش ما باعث تسلیم دیکتاتوری به خواسته جهانی شود مطمئنا وضعیت حقوق بشر در ایران بهتر خواهد شد. ما در دنیا با سر بلندی صلح دوست بودن خودمان را به اثبات خواهیم رساند و هیچ کشوری جرات تهاجم به ایران را نخواهد داشت.


از سوی دیگر کشورهای غربی نیز بایستی در مردم ایران این اطمینان سازی را ایجاد کنند که در صورت همکاری با آژانس انرژی اتمی تحریمها به سرعت از بین بروند. دخالتهای بی مورد غربیها برای حمایت از سازمانهای تروریستی ضد ایرانی و سلطنت طلبان و تجزیه طلبان از بین برود. و از آزادیخواهان ایرانی حمایت کنند تا مردم بتوانند گذری آرام و مطمئن به یک دمکراسی را فراهم کنند. به جای مطامع زودگذر کشورهای خودشان به منافع دراز مدت خود و ایرانیان بهای لازم را بدهند. دنیای امروز بیش از هر چیزی نیازمند صلح و دوستی است. و تک تک مردمان این کره خاکی وظیفه دارند در تامین و بسط آن سهیم باشند همچنانکه ترورهای وحشیانه در 11 سپتامبر دل ایرانیان را سخت جریحه دار کرد بایستی به همان اندازه حمله به تاسیسات اتمی ایران و به وجود آمدن فجایع انسانی در ایران نیز برای آمریکائیان ناراحت کننده باشد

با شرایط فعلی کشور امکان انجام یک رفراندم آزاد و بدون تقلب برای کنار گذاشتن قمار هسته ای وجود ندارد. اما راههای فراوانی هست که بدون خشونت بتوانیم یکصدا شویم و خواستار پایان دادن به این وضعیت شوم و ناخواسته مردم باشیم. هدف این فراخوان ارائه روش ابراز این خواسته نیست بلکه بر عکس هدف عمومیت دادن به این درخواست و ایجاد اتحاد و هماهنگی جهت اقدام برای یک نمایش ملی است. اقدامی که جای هیچگونه شک و شبهه ای برای دیکتاتور باقی نگذارد و چهره دوست داران ایران کاملا آشکار و هویدا شود. حرکتی که نیاز به هماهنگی و همراهی تمامی ایرانیان از سرتاسر دنیا را دارد. ما میتوانیم حرف خود را به کرسی بنشانیم. ما میتوانیم دیکتاتور را مجبور به عقب نشینی کنیم. ما میتوانیم اعتماد سازی کنیم و به جامعه جهانی ثابت کنیم مردمی صلح دوست هستیم و جان تک تک ایرانیان برای ما بسیار گرانبها و ذیقیمت است

اگر امروز دیکتاتور در هر سخنرانی که انجام میدهد کلی حرفهای ضد ونقیض ایراد میکند که برای تک تک کلمات آن میتوان هزاران دلیل نقض کننده پیدا کرد از بابت نادانی و یا حماقت وی نیست بلکه میخواهد سر اپوزیسیون آزادیخواه را با حرفهای بی سر و ته خودش مشغول کند تا به مطامع هسته ای خودش دسترسی پیدا کند. این در حالی است که مردم روز به روز بدبخت تر و  بیچاره تر میشوند کار به جائی رسیده که دیگر مشکلات اجتماعی قابل کنترل نیست و مردم در کوچه و خیابان و حتی منزل خودشان با نا امنی روز افزون روبرو هستند. حد اقل حق ایرانیان یعنی نفس کشیدن نیز برایشان تبدیل به سم شده خامنه ای میداند با توجه به شعار فعلی اپوزیسیون "انتخابات آزاد" هر گونه حمله و گفتگو در مورد آن باعث ایجاد گفتمانهای مضاعف در میان اپوزیسیون شده و مشکلات مردم به باد فراموشی سپرده خواهد شد. امروز مردم مشکل نان شب دارند مشکل بیکاری دارند مشکل طلاق و از هم پاشیدن خانواده را دارند. جوانانی که با مدرک دکترا و لیسانس و فوق لیسانس هر روز پشت درهای بسته به صف می ایستند شبها با سر افکنده و غمگین به خانه بر میگردند آنها نمیتوانند چشم به چشمان پدر و مادر بازنشسته خود بدوزند و بی لیاقتی مدیران کشور را در ناتوانی خودشان برای پیدا کردن یک شغل حداقلی میبینند .

چه اشکالی دارد که آقای میر حسین موسوی که مورد اعتماد مردم هستند ریاست هیئت ایرانی گفتگوهای هسته ای را عهده دار شوند تا خیال مردم از عدم تبانی دیکتاتور با غربیها آسوده باشد؟ چه ایرادی دارد که خود مردم راه و روش نه گفتن به دیکتاتور را انتخاب کنند؟ چه ایرادی دارد که اپوزیسیون دمکراسی خواه و مدعی خشونت پرهیزی حول این فراخوان برای صلح دوستی جمع شوند و دیکتاتور را به زانو درآورند؟ چرا وقتی میخواهیم دیکتاتور با انتخابات آزاد خودکشی کند قبل از آن با صلح دوستی خودمان از مردم کشی دیکتاتور جلوگیری نکنیم؟ آیا انتخابات آزاد با بوی باروت و خون سازگار است؟ آیا مردم حق دارند بین ذره ذره مردن و یا فریاد صلح دوستی زدن بر سر دیکتاتور یکی را انتخاب کنند؟ آیا این اتحاد و انسجام برای ترک خودکامگی استبداد بزرگ نمیتواند منتهی به گذر مسالمت آمیز به دمکراسی شود؟


هم اکنون چشم جامعه جهانی به ما ایرانیان است. من نیز به عنوان یک ایرانی تمامی تلاش خودم را برای رساندن این فریاد صلح دوستی به جهانیان خواهم کرد. امید من اینست که حکومت پلید دیکتاتور باعث از بین رفتن حس مهر و محبت ایرانیان نشده باشد.


خسرو زارع فرید
مورخه 28  دی 1391